إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ
تنها تو را ميپرستيم و تنها از تو ياري ميجوييم.
در ابتداي اين سوره، خداوند سبحان با «اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، مقام آفريدگارى و پروردگارى خويش را بيان فرمود و سپس با «مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» به حساب دقيقِ خلقت و پايان منظم و حسابشدۀ آفرينشِ موجودات و آدميان اشاره نمود. از اين بخش سوره، انسان به صحنه آمده و تذكرى به جايگاه و وظايف او درقبال خداوند داده ميشود.
از غياب تا حضور
از نكتههاي ادبى لطيفي که در سورۀ مبارکۀ حمد به چشم ميخورد آن است که از آغاز سوره تا ابتداي اين آيه، سخن به صورت غيابى بيان ميشود و خطاب مستقيمى در ميان نيست؛ اما از اين آيه وضعيت متحول شده و انسان به طور مستقيم با خداوند سبحان سخن ميگويد. اين نكتۀ لطيف كه از صنايع معنوى علم بديع است، صنعت «التفات» نام دارد. التفات اقسام مختلفي دارد که يک گونۀ آن، التفات از غيبت به خطاب است و در كلام اديبان فارس و عرب، فراوان به چشم ميخورد؛ مانند اين بيت سعدي:
مَه است آن يا مَلَك يا آدميزاد
تويي يا آفتاب علَم افروز
سعدى در مصرع اول، ممدوح و محبوب را به صورت غيابي ياد ميكند و ميستايد، اما در مصرع دوم، به خطاب حضورى روى آورده و يار خود را مستقيم و رودررو ميستايد.
اين شيوۀ سخن گفتنِ خداوند به نکتۀ مهمي اشاره دارد که بسيار فراتر از صنعتي ادبى است: اگر كسى بخواهد در بزم ديدار الهى بنشيند و رودررو با جانان سخن بگويد، حاجت به مقدمات فراوانى دارد كه از ابتداى سوره مرور شد؛ يعنى تا زمانى كه انسان الوهيت خداوند را درنيابد، ربوبيت را نچشد، رحمان و رحيم بودن خدا را درك نكند و به «مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» معتقد نشود، لياقت و استحقاق آن را ندارد كه مستقيم با خداوند سبحان سخن بگويد و هنوز به آن مقام نرسيده است كه رخصت سخن گفتن با حضرت باريتعالي را داشته باشد. انسان بايد مراحل بسياري طى كند تا شايستۀ گفتنِ «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» شود.
انسان پيش از اين، شيئي درخور ذکر محسوب نميشد؛ به تعبير قرآن کريم:
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُنْ شَیئاً مَذْكُوراً
آيا بر انسان برههاي از روزگار آمد که چيزي يادشده نبود؟
خداوند متعال به او حيات بخشيد تا از نيستي به هستي و از عدم به اقليم وجود پاي بگذارد:
رهــرو منزل عشقيم و ز سرحدّ عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم
آري، عاملى كه به انسان وجود ميدهد و او را به حدّى ميرساند كه لياقت حضور در بزم الهى را داشته باشد، معرفت است. وقتى انسان اين معارف را درك كند، لياقت آن را دارد كه با خدا سخن بگويد. اکنون ميتواند مقابل معبود مطلق بايستد و بگويد: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ».
در مسير عبادت قرارگرفتن مبتنى بر کسب اين معارف است و كسى كه شرفِ باريافتن به سراى معرفت را پيدا نکرده است، در عبادتش هم بايد غايبانه صحبت کرده و پشت پرده بماند.
منبع : بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، استاد و مفسّر دکتر محمد علی انصاری