• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

خطبه چهل و شش

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

أَللَّهُمَّ

بیشتر...

ملاهادی سبزواری

در سال ۱۲۱۲ ق. در شهر سبزوار و در خانه حاج میرزا مهدی یکی

بیشتر...

اخلاق در نهج البلاغه ، جلسه دوم ، حجت الاسلام

دریافت فایل

حجم: 4 MB

زمان: 31 دقیقه

بیشتر...

چگونه معاد ممکن است؟

شرح آیات 98 لغایت 100 سوره مبارکه الاسراء

98ذلِکَ

بیشتر...

نیایشی در هنگام اندوه و ناراحتی

 
اللهم يا كافي الفرد الضعيف ، و واقي الامر المخوف ،
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
55016
48621
147382514
اوقات شرعی

«شجر» در قرآن کریم (درختان زمینی و غیرزمینی)

در آیه های 24 تا 26 از سورۀ 14 (ابراهیم)، کلام پاک به درخت استوار و بلند و کلام ناپاک به درخت سست ریشه تشبیه شده است. در آیه های 19 تا 22 از سورۀ 7 (اَعراف) و آیه های 120 و 121 از سورۀ 20 (طه)، آدم و حوّا به وسوسۀ شیطان از درخت ممنوعه خوردند و از بهشت رانده شدند. با آنکه گیاه ممنوعه درخت بوده و نوع آن معلوم نیست، شاعران فارسی زبان آن را به گندم تعبیر کرده اند. از سوی دیگر، در آیۀ 10 از سورۀ 16 (نحل)، رویاندن شجر، علاوه بر استفادۀ انسان، برای چرانیدن دام نیز بوده است. در قرآن کریم، از سدر و سدره به عنوان درخت بهشتی و از زَقّوم به عنوان درخت دوزخی مکرّر نام برده شده است. واژۀ شَجَر به معنای درخت، بیست و شش بار در قرآن کریم آمده که به تناسب موضوع در بخش های مختلف این مقاله آورده شده است.

آیه های 19 تا 22 از سورۀ 7 (اعراف) (که با اندک اختلافی در سورۀ بقره آیۀ 35 نیز آمده است)

وَیا آدَمُ اسْکنْ أَنْتَ وَزَوْجُک الْجَنَّةَ فَکلَا مِنْ حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونَا مِنَ الظالِمِینَ. فوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطَانُ لِیبْدِی لَهُمَا مَا وُورِی عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکمَا رَبُّکمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکونَا مَلَکینِ أَوْ تَکونَا مِنَ الْخَالِدِینَ. وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ. فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فلَمَّا ذَاقا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکمَا عَنْ تِلْکمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکمَا إِنَّ الشَّیطَانَ لَکمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ.

و ای آدم تو و همسرت در این باغ بهشت سکونت کنید و از هر جا که می خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود. آنگاه شیطان آنان را وسوسه کرد تا عورتشان را که از دیدشان پوشیده بود، آشکار کند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد، مگر از آن روی که (با خوردن از آن) دو فرشته می شوید یا جاودانه خواهید ماند. و برای آنان سوگند یاد کرد که من از خیرخواهان شما هستم. آنگاه آنان را با فریب به طمع انداخت و چون از آن درخت خوردند، عورت هایشان بر آنان آشکار شد و شروع به پوشاندن خود با برگهای (درختان) بهشتی کردند. و پروردگارشان به آنان ندا داد که مگر شما را از این درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست.

آیه های 24 تا 26 از سورۀ 14 (ابراهیم)

أَلَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السمَاءِ. تؤْتِی أُکلَها کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ. وَمَثَلُ کلِمَةٍ خبِیثَةٍ کشجَرَةٍ خبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ.

آیا ندیدی خدا چگونه مَثَل زده که کلام پاک مانند درخت پاک ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است. هر زمان میوه اش را به اذن پروردگارش می دهد و خداوند این مثَل ها را برای مردم می زند تا شاید که پند گیرند. و مَثَل کلام ناپاک مانند درخت ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد.

شرح: این تمثیل وجوه مختلفی را برای مقایسۀ درخت خوب با انسان خوب شامل می شود: دیدن زیبایی با شنیدن حقیقت، استحکام و ثبات ریشه با قاطعیت و عمق کلام، تمتّع از آفتاب با برخورداری از انوار حقّ، بارور بودن با بهره بخشیدن به کسان، و بالأخره دست نشاندۀ باغدار با دست آموز پروردگار بودن از آن جمله است. پُرواضح است که درخت بد و کلام بد نیز در وجوهی متضاد اشتراک دارند. سه بیت زیر از سعدی، حاجب شیرازی و عطّار ناظر بر آیۀ بالاست:

وگر پند و بندش نیاید به کار
درختی خبیث است بیخش برآر

قدّت شجر طیّبه حُسنت ثمر اوست
طیّب شجری چون تو و طاهر ثمری نیست

درخت طیّبه آنجا بروید
که دست و پا سخن آنجا بگوید

در بیت بالا، آنجا به بهشت اشاره دارد.

آیۀ 68 از سورۀ 16 (نحل)

وَأَوْحَی رَبُّک إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجبَالِ بیوتًا وَمنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یعْرِشُونَ

و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که بر کوه ها و درختان و آنچه (مردم) برمی افرازند خانه بساز.

شرح: دو بیت متوالی زیر از قاآنی و بیت بعد از صفای اصفهانی به مضمون وحی به زنبور عسل اشاره دارد:

مگر به حُکم ضرورت همین قدَر دانیم
که ناگزیر ز فرمانده است و فرمان بَر

وگرنه نحل چه داند که از عصارۀ شهد
مهندسانه توان ساخت خانۀ ششدر

خانۀ ششدر = خانه های شش ضلعی در کندو.

رسید وحی به زنبور نحل در کُهسار
مگر بوَد دل بیدار کمتر از زنبور[1]

آیه های 120 و 121 از سورۀ 20 (طه)

فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطَانُ قالَ یا آدَم هَلْ أَدُلُّک عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَملْک لَا یبلَی. فأَکلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهمَا سوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا منْ وَرَق الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی.

سپس شیطان او را وسوسه کرد، گفت ای آدم آیا می خواهی درخت جاودانگی و سلطنت بی زوال را نشانت دهم؟ (120) آنگاه از آن خوردند و عورت هایشان بر آنان نمایان شد و بر خود از برگهای (درختان) بهشتی چسباندند و بدین سان آدم از امر پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد. (121)

شرح: شَجَر عموماً به معنای درخت و گیاه با ساقۀ چوبی ا ست. در دو آیۀ بالا به نام و نوع شجر یا قسمت خوراکی آن اشاره ای نشده است. به نقل از کتاب پیدایش در تورات (آیه های 16 و 17 از فصل 2 و آیۀ 6 از فصل 3)، خداوند به آدم گفت که او از هر درخت در بهشت می تواند بخورد مگر از درخت معرفت به نیک و بد که در آن صورت هلاک خواهد شد. ولی حوّا میوۀ آن درخت را چید و خورد و به همسرش آدم نیز داد و او هم از آن خورد. به این ترتیب در تورات وسوسۀ حوّا سبب اخراج او و آدم از بهشت گردید و شاید همین برداشت موجب رویارویی مردان با زنان شده است؛ تعبیر و برداشتی که در قرآن کریم وجود ندارد. این میوه را در ادبیات مغرب زمین سیب گفته اند، ولی شاعران فارسی زبان خوردنیِ ممنوعه را، که انتظار می رود ثمر یا میوۀ درخت باشد، به گندم تعبیر کرده اند، شاید به این دلیل که در باور عامّۀ مسلمانان گندم قوت و غذای اصلی مردمان زمینی است که از باغ بهشت آمده، با دو بیت زیر از صائب و بیت بعد از خواجوی کرمانی:

نان جو خور در بهشتِ سیر چشمی سِیر کن
گَرد عصیان بهر گندم بر رخ آدم نشست

خوردن گندم برون انداخت آدم را ز خُلد
تا بدانی پیش حق یک جو اطاعت سهل نیست

خُلد = بهشت جاودان.

خرمن به باد بر دهی از بهر گندمی
وینم عجب که روضۀ رضوان طلب کنی

جالب آنکه خاقانی در بیت زیر مفهوم شجر را با باور به گندم یکجا در «درخت گندم» آورده و عطّار در بیت بعد بوتۀ گندم را درخت خوانده است:

همچون درخت گندم باش از برای فرض
گه راست گه خمیده و جان بسته بر میان

فرض = فریضه، نماز. راست بودن و خمیده گشتن بوتۀ گندم به قیام و رکوع در نماز اشاره دارد. جان بسته بر میان = آمادۀ جانفشانی (با تشبیه گره یا بند ساقۀ گندم به کمربند و تعبیر کمربستن به آماده بودن).

روی چون ماهت بهشتی دیگر است
لیک زلف تو درخت گندم است

از سوی دیگر، در آیۀ 10 از سورۀ 16 (نحل) آمده: هُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّکم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ، یعنی او کسی ست که از آسمان آبی فروفرستاد که آشامیدنی شما از آن است و از آن گیاهانی می روید که در آن (دام هایتان را) می چرانید. در این آیه انتظار نمی رود شجر به گیاهان چراگاه و علوفۀ چارپایان اشاره داشته باشد، مگر آنکه منظور تغذیۀ دام از برگ درخت باشد.

آیۀ 18 از سورۀ 22 (حجّ)

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَه منْ فی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکثِیرٌ حقَّ عَلَیهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یفْعَلُ ما یشَاءُ

آیا ندیدی که سجده می کنند برای خدا تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند و همچنین خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جانوران و بسیاری از مردم، و بسیاری هم هستند که عذاب بر آنان محقّق شده است، و هر کس که خداوند خوارش بدارد کسی او را گرامی نخواهد داشت، که خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد.

آیۀ 60 از سورۀ 27 (نمل)

أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَکمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا کانَ لَکمْ أَنْ تُنْبِتُوا شجَرَهَا أَإِلَه مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یعْدِلُونَ

کیست آنکه آسمانها و زمین را آفرید و برای شما از آسمان آبی فرستاد که با آن باغهای بهجت انگیز رویاندیم؟ کار شما نبود که درختانش را برویانید، آیا معبود دیگری با خداست؟ (نه) آنان قومی منحرفند.

آیۀ 30 از سورۀ 28 (قصص)

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ

و چون به آن (آتش) نزدیک شد، از جانب راست وادی از آن جایگاه مبارک از درخت ندا آمد که ای موسی همانا من هستم خداوند پروردگار جهانیان.

شرح: آیۀ بالا به تجلّی نور حق در درخت در کوه طور اشاره دارد. پنج بیت زیر از ناصرخسرو، امیرمعزّی، حافظ، صفای اصفهانی و عمادالدّین نسیمی ناظر بر این آیه است:

به راه چشم شنود از درخت قول خدای
که «من خدای جهانم» به طور بر موسی

همیشه تا که نشان نبوّت موسی
ز آتش است و درخت و ز وادی اَیمَن

یعنی بیا که آتش موسی نمود گُل
تا از درخت نکتۀ توحید بشنوی

هیکل ما شجر و پرتو عشق آتش طور
موسی اَیمَن ما روح روان خواهد بود

بود آتش رخسار تو چون میوۀ توحید
از بهر کلیم آتش از آن در شجر افتاد

آیۀ 27 از سورۀ 31 (لقمان)

وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّه عزِیزٌ حکیمٌ.

و اگر آنچه درخت در زمین است قلم شود و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید (و مرکّب شود)، کلمات الهی پایان نپذیرد که خداوند عزیز و حکیم است.

بیت زیر از ناصرخسرو به آیۀ بالا اشاره دارد:

جز درختان نیست این خط را قلم
نیست این خط را جز از دریا دوات

آیۀ 80 از سورۀ 36 (یس)

الَّذِی جَعَلَ لَکمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ

همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش پدید آورد، که شما از آن آتش می افروزید.

شرح: پدیدآوردن آتش از درخت سبز یادآور آیۀ 30 از سورۀ 28 (قصص) و تجلّی آتش طور و ندای الهی از درخت به موسی ا ست که گروندگان آتشی از معرفت به حقّ در جان و اندیشۀ خود برافروختند. فعل جَعَل، به معنای ساختن و به وجود آوردن، نیز تصوّر ایجاد مواد سوختی چون نفت و زغال سنگ را از منشأ گیاهی آنها به ذهن می آورد.

آیۀ 18 از سورۀ 48 (فتح)

لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فأَنزَلَ السکینَةَ عَلَیهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا.

به راستی خداوند از مؤمنان که با تو در زیر آن درخت بیعت کردند خشنود شد و می دانست که آنها چه در دل دارند، پس بر آنان آرامش بخشید و (بشارت) پیروزی نزدیک را پاداششان قرار داد.

سه بیت متوالی زیر از ناصرخسرو ناظر بر آیۀ بالاست:

آن قوم که در زیر شجر بیعت کردند
چون جعفر و مقداد و چو سلمان و چو بوذر

گفتم که کنون آن شجر و دست چگونه است
آن دست کجا جویم و آن بیعت و محضر

گفتند که آنجا نه شجر ماند و نه آن دست
کان جمع پراکنده شد آن دست مُسَتَّر

مُسَتّر = پنهان (شده).

آیۀ 6 از سورۀ 55 (رحمن)

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یسْجُدَانِ.

و ستاره و درخت او را سجده می کنند.

شرح: واژۀ نجم به معنای ستاره چهار بار در قرآن کریم آمده است. در آیۀ فوق نیز ستاره و درخت کنایه از همه چیز، از اعلی تا ادنی است. البته نجم در لغت علاوه بر ستاره به معنای گیاه هم آمده است و لذا بیشتر مترجمان فارسی زبان، نجم را در این آیه به گیاه ترجمه کرده اند. دو بیت زیر از مولوی و حاجب شیرازی مضمون آیۀ بالا را دارد.

یاد کردم قول حق را آن زمان
گفت النجم و شجر را یسجدان

پیش قدّت اِی بت شیرین بیان
«النَّجْمُ وَالشَّجَرُ یسْجُدَان»

آیه های 71 و 72 از سورۀ 56 (واقعه)

أَفَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ. أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمنشِؤُونَ.

آیا ملاحظه کرده اید آتشی را که برمی افروزید؟ آیا شما درختش را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟

شرح: در اینجا نیز مفهوم دو آیه باهم ایجاد مواد سوختی چون نفت و زغال سنگ را از منشأ گیاهی آنها به ذهن متبادر می کند. از سوی دیگر، می گویند قبل از زمان استفاده از سنگ و آهن برای ایجاد آتش، از شاخه های درختان برای این منظور استفاده می شده است. به این صورت که چوبی را در سوراخ گِردی درون یک قطعه چوب دیگر می گرداندند. وقتی دو قطعۀ چوب به سختی به هم ساییده شوند جرقه می زنند و با وزش باد چوب ها آتش می گیرند. عرب ها وسیله ای چوبی به نام «زناد» (حجرالزّناد = سنگ چخماق، سنگ آتش زنه)، شامل دو تکّه چوب، به کار می بردند که به هم می ساییدند. چوب بالایی را «عَفار» یا «زَند» و چوب پایینی را «مَرخ» می نامیدند. «مَرخ» نام درخت و چوبی است که زود آتش می گیرد و با آن آتش می افروزند،[2] با دو بیت متوالی زیر از مولوی و بیت بعد از واعظ قزوینی:

تا نمانی صِفر و سرگردان چو چرخ
تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مَرخ

باد آتش می شود از امر حق
دو سرمست آمدند از خَمر حق

ز مرخ و عفار دو لب، صنع
او برون آوَرَد آتش گفت و گو

* * *

واژۀ سِدر یا سِدره چهار بار در قرآن کریم آمده است:

آیۀ 16 از سورۀ 34 (سبأ)

فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ سَیلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیهِمْ جَنَّتَینِ ذَوَاتَی أُکلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیءٍ مِّن سدرٍ قلِیلٍ.

ولی آنها رویگردان شدند، آنگاه سیلاب عَرِم برآنان روانه کردیم[3] و دو باغ آنها را به دو باغ با میوه های تلخ و درختان گز و تعدادی درخت کم رشد سدر تبدیل کردیم.

شرح: در آیۀ بالا، سدر درختی زمینی است که پس از تخریبِ دو باغ توسط سیل، همراه با یکی دو درخت مقاوم دیگر باقی می ماند. در این آیه به میوه ای برای سِدر اشاره نگردیده و برخلاف بسیاری از آیه های دیگر نام این درخت همراه با درختان میوه نیامده است. بسیاری از مفسّران این درخت را همان سِدر لبنانی(Cedrus libani = cedar tree) دانسته اند که مکرّر در تورات و انجیل با همین نام آمده است. درخت cedar را در عربی شجرةالله یا شجرةالرّب و گونه های جنس Cedarus را در هیمالیا به زبان سانسکریت درخت خدا یا چوب خدا می نامند.[4] در فارسی، سِدر نام درختی ا ست که کُنار نیز نامیده می شود و علاوه بر مصارف طبّی، از برگ ساییدۀ آن برای شستن سر استفاده می کنند. دلیل روشنی در دست نیست که بین سدرة یا سدر در قرآن و سدر در فارسی قرابتی باشد.

آیه های 14 تا 16 از سورۀ 53 (نجم)

عندَ سِدرةِ الْمُنْتَهَی. عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی. إِذْ یغْشَی السِدرةَ مَا یغْشَی.

نزد سدرة المنتهی. نزد جنّت المأوی هم. آنگاه که سِدرة المنتهی پوشیده را به کمال پوشانده بود.

شرح: در دو آیۀ بالا، سِدره به درختی آسمانی و بهشتی اشاره دارد که عظمت و حشمت آن در عرصۀ آسمان و بهشت برین به تصویر کشیده شده است. در بیشتر ترجمه های انگلیسی، سِدرة المنتهی را به پیروی از یکدیگر Lote Tree ترجمه کرده اند که واژه ای نامأنوس و بی تناسب است.[5] ، [6]، [7] این درخت بنا بر اعتقادات اسلامی در پایان آسمان هفتم و مرز جهان خاکی با حریم عرش الهی است و هیچ مخلوقی را به ورای آن راه نیست. می گویند پیامبر اسلام در معراج خود بدان مکان راه یافته و فراتر از آن پای گذارده است، با چهار بیت به ترتیب از خاقانی، امیرمعزّی، سنایی و قاآنی و دو بیت بعد از حافظ:[8]

به همّت ورای خِرد شو که دل را
جز این سِدرةالمنتهایی نیابی

رسد مرد بر سِدرةالمنتهی
اگر سازد از رأی او نردبان

گفت دیدم بهشت مأوی را
سِدره و عرش و لوح و طوبی را

جبریل اگر به سِدرۀ با منتهی رسید
ما بارگه به سِدرۀ بی منتهی زنیم

که اِی بلندنظر شاهباز سِدره نشین
نشیمن تو نه این کُنج محنت آباد است

محنت آباد = جای رنج و محنت، کنایه از دنیا. خطاب بیت به انسان است که به باز بلندپرواز و بلندهمّت، نشسته بر درخت سِدره، تشبیه گردیده است. [اِی انسان! همچون مَلَک مقرّب در بالاترین مرتبۀ تقرّب به ذات حق هستی، جایگاه تو این دنیای پُررنج خاکی نیست.]

منّت سِدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست

ز پی = به دنبال، به خاطر. سرو روان = معشوق.

آیۀ 28 از سورۀ 56 (واقعه)

فِی سِدْرٍ مَّخْضُودٍ.

در میان درختان سدر بی خار.

شرح: این آیه در توصیف بهشت است و در بیشتر منابع آن را همان سدرةالمنتهی دانسته اند.

***

واژۀ زقوم سه بار در قرآن کریم آمده است و در دو آیه نیز قراین به زقّوم حُکم می کند، بی آنکه نامی از آن برده شده باشد:

آیۀ 60 از سورۀ 17 (اِسراء / بنی اسرائیل)

... وَالشجَرَةَ الْملْعُونَةَ فی القُرْآنِ...

... درخت نفرین شده در قرآن...

شرح: با توجّه به اینکه یک خاندان و فرزندان آن خاندان را همانند شجره و برگ و بار آن می دانند، در روایات اسلامی، مراد از شجرۀ نفرین شده در این آیه را خاندان بنی اُمیّه دانسته اند. از سوی دیگر، شجره در آیۀ بالا را به درخت دوزخی زقوم تعبیر کرده اند. گناهکاران در جهنم از درخت زقّوم می خورند که چون فلز گداخته در شکم آنها می جوشد. برای زقّوم میوه ای ذکر نشده و معلوم نیست کدام بخش از این درخت دوزخی خوراکی می باشد. در آیۀ 6 از سورۀ 88 (غاشیه) آمده: لَّیسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ، یعنی: خوراکی غیر از خار خشک ندارند. از ضَرِیع به عنوان خوراک گنه کاران در دوزخ نام برده شده و آن را گیاهی دانسته اند که حتی ستوران را به خوردن آن رغبت نباشد و متعاقب آن در آیۀ 7 از سورۀ 88 (غاشیه) آمده: لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِن جُوعٍ، یعنی: نه فربه کند و نه گرسنگی را فرونشاند. درهرحال، زقوم در قرآن کریم درختی دوزخی است و با صفات زمینی توصیف نمی شود. سه آیۀ زیر با واژۀ زقوم قبل از آیۀ بالا نازل شده اند:

آیۀ 62 از سورۀ 37 (صافّات)

أَذَلِک خَیرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ.

آیا این پیشکش بهتر است یا درخت زقّوم؟

آیۀ 64 از سورۀ 37 (صافّات)

إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیم.

آن درختی ست که از بن جهنم می روید.

شرح: در آیۀ بالا از زقّوم نام برده نشده، ولی مقصود ظاهراً درخت دوزخی زقّوم است.

آیه های 43 و 44 از سورۀ 44 (دخان)

إِنَّ شَجَرَةَ الزَقُّوم. طَعَامُ الْأَثِیمِ.

همانا درخت زقُّوم. (43) خوراک گناهکاران است. (44)

آیۀ 52 از سورۀ 56 (واقعه)

لَآکلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ.

(و شما گمراهان دروغ پرداز) خورندگان از درخت زقوم هستید.

دو بیت زیر از عطّار و دو بیت بعد از فیض کاشانی و جامی در مورد زقّوم است:

هر که از دنیا رود بی حبّ دوست
شربت زقّوم اندر خورد اوست

حُکم احمد گر نداری گوش تو
جوشش زقوم باشد نوش تو

تنی که بود ز زقّومِ دیو دُردی کش
ز دست حور و ملائک شراب ناب کشید

[عاقبت به خیر و آمرزیده شد.]

اگر شرارۀ قهرش رسد به سِدره، کُنَد

درخت میوۀ زقوم شاخ طوبی را

در بیت بالا، شاعر برای درخت زقوم میوه قائل شده است و طوبی را درخت (بهشتی) می داند. [اگر شرارۀ قهرش به (درخت بهشتی) سِدره رسد، شاخ طوبی را (تبدیل به) درخت میوۀ زقوم می کند.]

مقصود از «طوبی» چیست؟

واژۀ طوبی یک بار در قرآن کریم آمده است:

آیۀ 29 از سورۀ 13 (رعد)

الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصالِحَاتِ طوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ.

کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند، خوشا به حالشان و سرانجامشان.

شرح: واژۀ طوبی، با تلفّظ طوبا، در آیۀ بالا به معنای سعادت و نیکبختی است. در محاورۀ عربی، «طوبَی لَک» به معنای «خوشا به حالتان» یا «خوش به سعادتتان» متداول است. دو بیت زیر از امیرمعزّی و فیض کاشانی ناظر بر این آیه است:

ز بهر روی تو فالی گرفتم از مصحف
برآمد آیت «طوبی لهم و حسن مآب»

مُصحف = قرآن. آیت = آیه.

«طوبی لهم» که سر به ره او فکنده اند
«بشری لهم» که از دو جهان پا کشیده اند

بشری لهم = بشارت باد بر آنها.

امّا در لغت نامۀ دهخدا و فرهنگهای فارسی، طوبی را به بهشت یا درخت بهشتی معنا کرده اند که بلندقامت و بلندبالاست و در هر خانه از بهشت شاخی از آن وجود دارد و میوه های مطبوع و خوشبو می دهد. این معانی که همراه با پندارهای شاعرانه است، مضمون صدها بیت شعر قدیم فارسی قرار گرفته است، با سه بیت زیر از امیرخسرو دهلوی، کمال خجندی و حافظ و دو بیت بعد از جامی:

گر به قدّت سرفرازی می کند طوبی به خُلد
روز حشر از رشک خواهم شاخ های او شکست

جنّت طلبان هر چه بجویند ز طوبی
در قامت چون سرو خرامان تو یابند

باغ بهشت و سایۀ طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم

پیش تو چه گویم سخن ار سدره و طوبی
بخرام که با قدّ بلندت همه پستند

طوبی که هشت روضه پُر از شاخ و برگ اوست
هست از ریاض مَکرمَتش دستۀ گیاه

گیاه = علف بی مقدار. [طوبای بهشتی با آن بزرگی و حشمت همچون علفی ا ست بی مقدار در باغ کَرَم او.]

اشعار بسیاری نیز وجود دارد که در آنها مفهوم قرآنی طوبی با پندارهای شاعرانه توأم آمده است، با چهار شاهد از سلمان ساوجی، صفای اصفهانی، عمادالدّین نسیمی و قاآنی:

زاب چشم زایرانِ روضه اش «طوبی لهم»
شاخ طوبی را به جنّت قُوّت نشو و نماست

[خوشا به حال بهشتیانی که نشو و نمای درخت بهشتی طوبی از اشک آنهاست.]

نخلی است آسمانی، خرماش لامکانی
«طوبی لک» ار نشانی در باغ دل نهالش

مصراع اوّل نظر به ذات حقّ و کَرَم بی حصر الهی دارد. ار نشانی = اگر بکاری. [...چه سعادتی اگر خدای را در دل داشته باشی.]

تا هوای طوبی قدّ تو دارد جان ما
هست منزَل آیت «طوبی لهم» در شأن ما

مُنزَل = نازل شده. [تا زمانی که آرزوی قامت بلند تو در دل ماست، ما شأن نزول آیۀ «طوبی لهم» هستیم.]

«طوبی لک» اِی نگار بهشتی که قامتت طوبی صفت هماره به خوبی سَمَر شود

سَمَر = مشهور، آشکار. [خوشا به حال تو اِی پریروی، که قامتت چون طوبی شُهره است.]

پی نوشت ها:

[1] مولوی نیز در دفتر پنجم مثنوی، در قالب پُرسش پادشاه و پاسخ مدعی نبوّت، با اشاره به وحی به زنبور عسل، خود برای حاضرانِ در مجلس از حُرمت وحی و مقام نبی چنین می گوید:

1) شاه پرسیدش که باری وحی چیست

یا چه حاصل دارد آن کس کو نبی است

2) گفت خود آن چیست کش حاصل نشد

یا چه دولت ماند کو واصل نشد

3) گیرم این وحیِ نبی گنجور نیست

هم کم از وحیِ دل زنبور نیست

4) چونکه أَوْحَی الرَّب إِلَی النَّحْل آمدست

خانۀ وحیش پُر از حلوا شدست

5) او به نور وحیِ حق عزّ وَ جل

کرد عالَم را پُر از شمع و عسل

6) این که کرّمناست و بالا می رود

وحیش از زنبور کمتر کِی بوَد

در ابیات بالا، شاه پرسید وحی چیست و نبی بودن چه حاصلی دارد. گفت همه چیز. گنجور = خزانه دار، نگهبان گنج. دل زنبور = عسل. گیرم این وحی زر و مالی نیاورد، دست کم شیرین و شفابخش است. وحی به زنبور، وجود او را پُر از شهد (معرفت) نمود. شمع در اشاره به مومی است که از کندو می گیرند. زنبور به نور معرفت الهی، عالمی را نور و شفا بخشید. کرَّمْنَا (بَنِی آدَمَ) = گرامی داشتیم (فرزندان آدم را)، از: آیۀ 70 از سورۀ 17 (اِسراء). وحی انسان که گرامی داشته شده و تا عرش بالا می رود، کم از وحی زنبور نیست.

[2] The Holy Quran, translation and commentary by A. Yusuf Ali, 2nd Edition , The Muslim Student’s Association, 1977, p. 1188, footnote 4026.

[3] عَرِم نام بندی بوده که بلقیس ملکۀ سبا بین دو کوه برای جمع شدن آب باران بسته بود. (لغت نامۀ دهخدا، به نقل از تفسیر ابوالفتوح رازی) دو بیت زیر از سعدی و سیف فرغانی ناظر بر این آیه است:

جایی که تیغ قهر برآرد مهابتت

ویران کند به سیلِ عَرِم جنّت سبا

مهابت = هیبت، سهمگینی.

بلقیس وار عدل سلیمان طلب مکن

کز ظلم هست سیل عَرِم در سبای خاک

[4] Watt, George, A Dictionary of the Economic Products of India , vols. 1 and 2, Government Printing Press, Calcutta , 1896. (Quoted in Plants of the Quran, p. 89.)

[5] The Holy Quran. Translation and Commentary by Maulana Muhammad Ali, Ahmadiyyah Anjuman Isha’at Islam Lahore, Inc. , Columbus , OH, USA, 1995. (First Edition in 1917, Second Edition in 1951, Sixth Edition in 1973.)

[6] The Quran: The First Poetic Translation by Fazlollah Nikayin, The Ultimate Book, Inc., Skokie, IL, USA, 2000.

[7] The Quran. Translation by Muhammad Zafrulla Khan, First American Edition, Olive Branch Press, Brooklyn, New York, 1991. (Published in 1971 by Curzon Press Ltd. London, UK.)

[8] معراج پیامبر اسلام، سدرةالمنتهی و تقرّب به بارگاه الهی (منشأ نور زمین و آسمانها) یادآور این شعر سهراب سپهری ا ست:

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانۀ نور

و از او می پُرسی

خانۀ دوست کجاست؟

..........................

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری