فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فِی مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ، وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى کُلِّ صَغِیرَة وَ کَبِیرَة أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِیهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الاِْسْتِقْلاَلِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِیجاً، وَ تَجَاوَبُوا نَحِیباً، یَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَم وَ اعْتِرَاف، لَرَأَیْتَ أَعْلاَمَ هُدىً، وَ مَصَابِیحَ دُجىً، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْکَرَامَاتِ فِی مَقْعَد اطَّلَعَ اللّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ، فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ. یَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَة إِلَى فَضْلِهِ، وَ أُسَارَى ذِلَّة لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الاَْسَى قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ الْبُکَاءِ عُیُونَهُمْ. لِکُلِّ بَابِ رَغْبَة إِلَى اللّهِ مِنْهُمْ یَدٌ قَارِعَةٌ، یَسْأَلُونَ مَنْ لاَ تَضِیقُ لَدَیْهِ الْمَنَادِحُ، وَ لاَ یَخِیبُ عَلَیْهِ الرَّاغِبُونَ.
فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الاَْنْفُسِ لَهَا حَسِیبٌ غَیْرُکَ.
اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان را که مشهود فرشتگان است، بنگرى که نامه هاى اعمال خويش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشسته اند و هر کار کوچک و بزرگى که مأمور به آن بوده و کوتاهى کرده اند يا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشته اند حساب مى کنند و سنگينى بار خطاهايشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشيدن اين بار سنگين ناتوانند و در نتيجه گريه گلويشان را فشرده و با صداى بلند همراه با يکديگر ضجّه مى زنند و در پيشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصير آمده اند. (آرى اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى ديد که آنان نشانه هاى هدايت و چراغهاى پرفروغ برطرف کننده تاريکيها هستند. فرشتگان آنها را در ميان گرفته و آرامش و سکينه الهى بر آنها نازل شده، درهاى آسمان به رويشان گشوده و جايگاه و مقامهاى والاى کرامت براى آنان فراهم گشته است، در جايى که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آنها راضى است و موقعيتشان را مى ستايد. آنها با دعا و نيايش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مى طلبند و گروگان نيازمندى به فضل او و اسيران فروتنى در برابر عظمتش هستند، غم واندوه طولانى (به سبب احساس تقصير در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته و گريه هاى بسيار چشمانشان را خسته کرده است. براى هر درى که اميد عفو و رحمت خدا در آن باشد دستى براى کوبيدن دارند و از درگاه کسى درخواست مى کنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و اميدواران از درگاه او نوميد بر نمى گردند (حال که چنين است) به حساب خود براى نفع خويشتن رسيدگى کن، (و کار به حساب ديگران نداشته باش) زيرا ديگران حسابرسى جز تو دارند.
شرح و تفسیر
عاقبت کار رهروان راه حق
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه ترسیم دقیقى از حال اهل ذکر و اولیاء الله مى کند که چگونه آنها به محاسبه خویش مى نشینند و به جبران کاستیها مى پردازند، مى فرماید: «اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان که مشهود فرشتگان است را بنگرى که نامه هاى اعمال خویش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشسته اند و هر کار کوچکو بزرگى که مأمور به آن بوده اند و کوتاهى کرده اند یا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشته اند حساب مى کنند و سنگینى بار خطاهایشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشیدن این بار سنگین ناتوانند و در نتیجه گریه گلویشان را فشرده و با صداى بلند همراه با یکدیگر ضجّه مى زنند و در پیشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصیر آمده اند»; (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ(1) لِعَقْلِکَ فِی مَقَاوِمِهِمُ(2) الْمَحْمودَةِ، وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ(3) أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لُِمحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى کُلِّ صَغِیرَة وَ کَبِیرَة أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِیهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ(4) ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الاِْسْتِقْلاَلِ بِهَا، فَنَشَجُوا(5) نَشِیجاً، وَ تَجَاوَبُوا(6) نَحِیباً(7)، یَعِجُّونَ(8) إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَم وَ اعْتِرَاف).
سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر حالات اولیاء الله که چگونه آنها مراقب حالات خویش و مشغول محاسبه اعمال خود هستند و چگونه در برابر کوتاهى هایى که از آنها سرزده، عکس العمل نشان مى دهند و به درگاه خدا مى نالند، به نتیجه آن پرداخته مى فرماید: «(اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى دید که آنان نشانه هاى هدایت و چراغهاى پرفروغ برطرف کننده تاریکیها هستند. فرشتگان آنها را در میان گرفته و آرامش و سکینه الهى بر آنها نازل شده، درهاى آسمان به رویشان گشوده و جایگاه و مقامهاى والاى کرامت براى آنان فراهم گشته، در جایى که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آنها راضى است و موقعیتشان را مى ستاید»; (لَرَأَیْتَ أَعْلاَمَ هُدىً، وَ مَصَابِیحَ دُجىً(9)، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْکَرَامَاتِ فِی مَقْعَد اطَّلَعَ اللّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ، فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ).
این قسمت از کلام امام در واقع جواب شرطى است که در جمله گذشته: (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ...) بیان شده بود. امام(علیه السلام) در اینجا پنج وصف یا نتیجه مهم براى مراقبتهاى آنها ذکر مى فرماید که نشانه هاى هدایت و چراغهاى تاریکیها هستند. اشاره به اینکه آنها هرگز مانند زاهدان گوشه گیر نیستند که تنها گلیم خود را از آب بیرون آرند، بلکه ناجیان غریقى هستند که سعى مى کنند غافلان وآلودگان را از غرقاب گناه رهایى بخشند و از نظر مقام و موقعیت آن قدر والا مقام اند که فرشتگان، گرداگرد آنها را گرفته و در خدمت آنان اند، همان گونه که قرآن مى فرماید: (الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ).(10)
آرامش و سکینه الهى به مضمون (هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ)(11) بر وجودشان سایه افکنده و به مضمون (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِى جَنَّات وَنَهَر * فِى مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیک مُّقْتَدِر)(12) مقامات توصیف ناپذیر فصل و رحمت الهى در انتظار آنان است.
راستى هنگامى که انسان این کلمات پرمعنا را مى خواند که چگونه اولیاءالله در پرتو بندگى و عبودیّت، به جاهایى مى رسند که به جز خدا نبیند، در فکر فرو مى رود که این انسان چه لیاقت بزرگى دارد اگر قدر آن را بداند و استعداد خویش را به فعلیّت برساند.
در ادامه این سخن به بخش دیگرى از حالات اهل ذکر در ارتباط با خدا در خلوتگاه عبادت و بندگى پرداخته مى فرماید: «آنها با دعا و نیایش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مى طلبند، و گروگان نیازمندى به فضل او و اسیران فروتنى در برابر عظمتش هستند. غم واندوه طولانى (به سبب احساس تقصیر در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته و گریه هاى بسیار، چشمانشان را خسته کرده است»; (یَتَنَسَّمُونَ(13) بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَة إِلَى فَضْلِهِ، وَ أُسَارَى ذِلَّة لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الاَْسَى(14) قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ الْبُکَاءِ عُیُونَهُمْ).
اشاره به اینکه آنها هر قدر در اطاعت و بندگى کوشا باشند باز خود را در برابر عظمت خدا مقصّر مى دانند و به همین دلیل از یک سو پیوسته به درگاه او مى روند و آرامش را از طریق عفو او مى جویند و از سوى دیگر هرگز تکیه بر اعمال خویش نمى کنند، بلکه تکیه بر فضل خدا دارند اندوهى شدید بر قلب آنها سنگینى مى کند و چشمهاى گریانشان از این اندوه درونى خبر مى دهد.
در ادامه مى افزاید: «(به همین دلیل) براى هر دردى که امید عفو و رحمت خدا در آن باشد، دستى براى کوبیدن دارند و از درگاه کسى درخواست مى کنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و امیدواران از درگاه او نومید بر نمى گردند»; (لِکُلِّ بَابِ رَغْبَة إِلَى اللّهِ مِنْهُمْ یَدٌ قَارِعَةٌ، یَسْأَلُونَ مَنْ لاَ تَضِیقُ لَدَیْهِ الْمَنَادِحُ(15)، وَ لاَ یَخِیبُ عَلَیْهِ الرَّاغِبُونَ).
اشاره به اینکه آنها دل به اعمال خویش نمى بندند و تنها امید به کرم خدا دارند. هر درى را مى کوبند و هر کارى را که احتمال مى دهند سبب خشنودى او گردد و امواج دریاى رحمتش را به حرکت در آورد، انجام مى دهند.
در واقع آنها همواره در میان خوف و رجا که بهترین حالات مؤمن است به سر مى برند، خوف و ترس از کوتاهیها و امید و رجا به فضل خدا.
در پایان لحن کلام امام(علیه السلام) عوض مى شود و از شرح حالات اهل ذکر به یک اندرز عمومى پرداخته مى فرماید: «(حال که چنین است) به حساب خود براى نفع خویشتن رسیدگى کن، (و کار به حساب دیگران نداشته باش) زیرا دیگران حسابرسى جز تو دارند»; (فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الاَْنْفُسِ لَهَا حَسِیبٌ غَیْرُکَ).
اشاره به اینکه پیش از آنکه زندگى تو پایان گیرد و به برزخ و قیامت برسى و فرشتگان الهى حسابرس تو باشند خودت در اینجا به حساب خویش رسیدگى کن تا اگر خطایى از تو سر زده است جبران کنى و اگر کار نیکى داشته اى خدا را شکر نمایى; هرگز لازم نیست در اعمال کوچک و بزرگ دیگران دقیق شوى و به حسابرسى آنها بپردازى و از خود غافل گردى چرا که آنها براى خود حسابرسى دارند.
جمله اخیر در واقع دو پیام دارد یکى همان پیام حدیث معروف «حاسِبُوا قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا»(16) است و دیگر پیام آیه شریفه «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَّنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ); اى کسانى که ایمان آورده اید مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافته اید گمراهى گمراهان به شما زیانى نمى رساند».(17)
نکته
ذکر خدا و ذاکران
تمام آنچه در این خطبه غرّا و پرمحتوا آمد، شرحى بود بر جمله اى از آیه اى از قرآن مجید و آن، اینکه مردان پاکباز الهى هرگز براى متاع دنیا از یاد خدا غافل نمى شوند. نور الهى در خانه آنها مى درخشد و آنها همچون ستارگانى هستند که در ظلمات برّ و بحر، خلق خدا را راهنمایى مى کنند.
گذشته از اینکه ذکر مراحل سه گانه اى دارد: ذکر با قلب، با لسان وذکر با عمل، در هر مرحله مصادیق متفاوتى دارد همچون نور که نور آفتاب را شامل مى شود و نور یک شمع را.
گاه این ذکر چنان محدود است که تنها فضاى اطراف خود را روشن مى سازد و گاه آنچنان عمیق و گسترده است که جهانى را روشن مى کند.
قرآن اهمّیّت فوق العاده اى براى ذکر و ذاکران قائل شده است. در یکجا به موسى(علیه السلام)خطاب مى کند نمازهاى تو براى این است که به یاد من باشى: (أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى).(18)
گاه مى فرماید: ذکر خدا از نماز هم برتر و بالاتر است; یعنى روح نماز است: (إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللهِ أَکْبَرُ).(19)
گاه مى فرماید: اگر از شراب به شدت نهى شده براى آن است که شما را از ذکر خدا غافل مى کند: (وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللهِ).(20)
گاه مى گوید: نفوذ شیطان از آنجا شروع مى شود که انسان از ذکر خدا غافل گردد: (وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ).(21)
گاه همه عظمت قرآن را در جمله اى خلاصه کرده مى فرماید: (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ).(22)
گاه مى فرماید: براى حل هر مشکل به سراغ اهل ذکر بروید: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ).(23)
سرانجام ذکر خدا را آرام بخش دلها و وسیله اطمینان قلب معرفى مى کند: (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).(24)
گرچه ذکر در این آیات معانى مختلفى دارد; ولى همه در یک قدر مشترک جمع اند و آن چیزى است که انسان را به سوى خدا مى برد. از قلب بر زبان جارى مى شود و از زبان به تمام اعمال انسان گسترش مى یابد. گویى همه اعضا در همه اعمال با صداى رسا ذکر خدا مى گویند.
در روایات اسلامى نیز مسئله ذکر و ذاکران بازتاب گسترده اى دارد:
از جمله اینکه در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که هر چیزى حد و اندازه اى دارد جز ذکر خدا که هیچ حدّى براى آن متصوّر نیست: «ما مِنْ شَىْء إلاّ وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهی إلَیْهِ إلاّ الذِّکْرَ فَلَیْسَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهی إِلَیْهِ».(25)
در حدیث دیگرى از همان بزرگوار آمده است که هر کس ذکر خدا بسیار گوید خداوند در بهشت سایه عنایتش را بر او مى گستراند: «مَنْ أکْثَرَ ذِکْرَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ أظَلَّهُ اللهُ فی جَنَّتِه».(26)
از روایات دیگرى استفاده مى شود که ذکر خدا دافع انواع بلاهاست. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «إنَّ الصَّواعِقَ لاتُصیبُ ذاکِراً»(27) صاعقه ها (و بلاهاى بزرگ) به ذاکران اصابت مى کند.
بلکه از این فراتر، از آن حضرت نقل شده که مى فرماید: «ما مِنْ طَیْر یُصادُ إلاّ بِتَرْکِ التَّسْبیحِ وَ ما مِنْ مالِ یُصابُ إلاّ بِتَرْکِ الزَّکاة; هیچ پرنده اى صید نمى شود مگر اینکه در آن روز ذکر خدا را ترک گفته و هیچ مالى ضایع نمى شود مگر اینکه زکات آن را نداده باشند».(28)
کوتاه سخن اینکه آیات و روایات درباره ذکر خدا و اهمّیّت و آثار آن در زندگى مادى و معنوى و در دنیا و آخرت بسیار است. آنچه در بالا آمد گوشه اى از آن بود.
این گفتار را با سخنى از امام صادق(علیه السلام) که در ادامه حدیث نامحدود بودن ذکر بیان فرموده پایان مى دهیم. مى فرماید: «کانَ أبی کَثیرُ الذِّکْرِ لَقَدْ کُنْتُ أمْشى مَعَهُ وَأَنَّهُ لَیَذْکُرُ اللهَ وَ آکُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وَ إِنَّهُ لَیَذْکُرُ اللهَ وَ لَقَدْ کانَ یُحدِّثُ الْقَومَ وَ ما یَشْغُلُهُ ذلِکَ عَنْ ذِکْرِ اللهِ...; پدرم بسیار ذکر خدا مى گفت. هنگامى که با او راه مى رفتم زبانش به ذکر خدا مشغول بود و هنگامى که با او غذا مى خوردم ذکر خدا مى گفت و سخن گفتن با مردم او را از ذکر خدا غافل نمى کرد».(29)
1. «مثلتهم» از ريشه «تمثيل» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است. 2. «مقاوم» جمع «مقام» به معناى جايگاه است خواه جايگاه معنوى باشد يا جايگاه جسمانى. 3. «دواوين» جمع «ديوان» به معناى دفتر و در اينجا به معناى نامه عمل است. 4. «اوزار» جمع «وزر» بر وزن «حرز» به معناى بار سنگين است و در اينجا به معناى بار سنگين مسئوليتهاست. 5. «نشيج» به معناى گلوگيرشدن از گريه و رفت وآمد صدا در گلو بر اثر گريه است که در فارسى هق هق کردن به آن گفته مى شود. 6. «تجاوبوا» از ريشه «تجاوب» به معناى پاسخ دادن به يکديگر و هماهنگ شدن است و در اينجا اشاره به گروهى است که در يک مجلس مى نشينند و با هم مى گريند. 7. «نحيب» به معناى گريه شديد و شيون کردن است. 8. «يعجون» از ريشه «عج» بر وزن «حج» به معناى فرياد زدن است. 9. «دُجى» جمع «دُجْية» بر وزن «لقمه» به معناى ظلمت است. اين واژه گاه به معناى مفرد (تاريکى) نيز به کار مى رود. 10. فصلت، آيه 30 . 11. فتح، آيه 4. 12. قمر، آيه 54-55 . 13. «يتنسمون» از ريشه «نسيم» گرفته شده، بنابراين جمله «يتنسمون» يعنى آنها در انتظار نسيمى هستند و «تنسُم» به معناى تنفس است. 14. «اَسى» به معناى حزن و اندوه است. 15. «المنادح» جمع «مندوحة» به معناى زمين وسيع و گسترده است. سپس به معناى هر برنامه گسترده اى که در آن آزادى عمل دارد، اطلاق شده است. 16. نهج البلاغه، خطبه 90 . 17. مائده، آيه 105 . 18. طه، آيه 14 . 19. عنکبوت، آيه 45 . 20. مائده، آيه 91 . 21. زخرف، آيه 36 . 22. يوسف، آيه 104 . 23. انبياء، آيه 7 . 24. رعد، آيه 28 . 25. کافى، ج 2، ص 498 . 26. همان مدرک، ص 500 . 27. همان مدرک. 28. وسائل الشيعه، ج 6، ص 15، کتاب الزکاة، باب تحريم منع الزکاة، ح 20. 29. کافى، ج 2، ص 499 .