• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

تفسیر سوره مبارکه دخان، بخش اول، حجت الاسلام

شرح آیات 1 لغایت 18 سوره مبارکه دخان

جلسه 1

جلسه 2

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه روم، بخش اول، حجت الاسلام قرائتی

شرح آیات 1 لغایت 25 سوره مبارکه روم

جلسه 1

جلسه 2

جلسه 3

بیشتر...

ستایش و ثناى خداى عزوجل

قسمت اول

الحمد لله الاول بلا اول کان قبله ، و الاخر بلا
بیشتر...

مذمت خودپسندی،مرحوم آیت الله شجاعی

دریافت فایل

حجم: 2.3 MB

زمان: 23 دقیقه

بیشتر...

حکمت 173 نهج البلاغه

مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الاْرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
49506
48621
147354964
اوقات شرعی

ما همه «فانى»، و «بقا»، بس تو راست!

شرح آیات 26 تا 30 سوره مبارکه الرحمن

26کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان

27وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ

28فَبِأَىِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ

29یَسْئَلُهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَأْن

30فَبِأَىِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ

 

ترجمه:

26 ـ همه کسانى که روى آن [= زمین] هستند فانى مى شوند.

27 ـ و تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند!

28 ـ پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟!

29 ـ تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا مى کنند، و او هر روز در شأن و کارى است!

30 ـ پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟!

تفسیر:

ما همه «فانى»، و «بقا»، بس تو راست!

باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در این آیات مى افزاید: «تمام کسانى که بر روى زمین زندگى مى کنند، فانى مى شوند» (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان).

اما چگونه «مسأله فنا» مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که، این «فنا» به معنى فناى مطلق نیست، بلکه دریچه اى است به «عالم بقا» و دالان و گذرگاهى است که، شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.

دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤمن، و خروج از این دنیا، آزاد شدن از این زندان تنگ و تاریک است.

و یا از این نظر که، ذکر نعمتهاى فراوان گذشته، ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى راهوارش گردد، لذا یادآورى مى کند: این دنیا جاى بقا نیست، مبادا دلبستگى به اینها پیدا کنید، و از آنها در مسیر پروردگار بهره نگیرید که، این تذکر خود نعمتى است بزرگ.

ضمیر در «عَلَیها» به «زمین» باز مى گردد که در آیات قبل اشاره اى به آن بود، به علاوه از قرائن نیز روشن است.

منظور از «مَنْ عَلَیْها» (کسانى که بر زمین هستند) «انس و جنّ» مى باشند، هر چند بعضى از مفسران احتمال داده اند که، حیوانات و جنبندگان و موجودات زنده دیگر را نیز، شامل مى شود، ولى ظاهر تعبیر «مَن» که معمولاً براى صاحبان عقل مى آید، همان معنى اول است.

درست است که مسأله «فنا» منحصر به انس و جن نیست، و نه حتى منحصر به موجودات زمینى، بلکه طبق تصریح قرآن، تمام اهل آسمانها و همه موجودات فانى مى شوند، «کُلُّ شَىْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ»(1) ولى، از آنجا که سخن از ساکنان زمین در میان بوده، در این آیه، تنها آنها را مطرح کرده است.

* * *

در آیه بعد مى افزاید: «تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگار تو باقى

مى ماند» (وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).

«وَجْه» از نظر لغت، به معنى صورت است که، به هنگام مقابله با کسى با آن مواجه و روبرو مى شویم، ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود، منظور ذات پاک او است.

بعضى نیز «وَجْهُ رَبِّک» را در اینجا به معنى صفات پروردگار دانسته اند که از طریق آن، برکات و نعمتها بر انسانها نازل مى شود، همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت.

این احتمال نیز داده شده: منظور اعمالى است که به خاطر خدا انجام داده مى شود، بنابراین، همه فانى مى شوند، تنها چیزى که باقى مى ماند اعمالى است که از روى خلوص نیت و براى رضاى او انجام گرفته است.

ولى معنى اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.

اما «ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرام» که توصیفى است براى «وَجْه»، اشاره به صفات جمال و جلال خدا است، زیرا «ذوالجلال» از صفاتى خبر مى دهد که، خداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبیه) و «اکرام» به صفاتى اشاره مى کند که حسن و ارزش چیزى را ظاهر مى سازد، و آن «صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت و حیات او است.

بنابراین، معنى آیه روى هم رفته چنین مى شود: تنها ذات پاک خداوندى که متصف به «صفات ثبوتیه» و منزه از «صفات سلبیه» است در این عالم باقى و برقرار مى ماند.

بعضى از مفسران نیز «صاحب اکرام» بودن خداوند را اشاره به الطاف و نعمتهائى مى دانند که، با آن اولیاى خود را اکرام و گرامى مى دارد، جمع میان معانى در آیه فوق نیز ممکن است.

در حدیثى مى خوانیم: مردى در حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشغول نماز بود سپس چنین دعا کرد: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ، لا إِلَهَ إِلاّ أَنْتَ الْمَنَّانُ، بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ، ذُوالْجَلالِ وَ الإِکْرَامِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ».

پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اصحاب و یارانش فرمود: مى دانید خدا را با چه نامى خواند؟ عرض کردند: خدا و رسولش آگاهتر است، فرمود: وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَد دَعَا اللّهَ بِاسْمِهِ الاَعْظَمِ الَّذِی إِذا دُعِىَ بِهِ أَجابَ، وَ إِذا سُئِلَ بِهِ أَعْطى: «قسم به آن کس که جانم به دست او است، خدا را به اسم اعظمش خواند که هرگاه کسى خدا را به آن بخواند، اجابت مى کند، و هرگاه به وسیله آن از او تقاضا کند، عطا مى فرماید».(2)

* * *

بار دیگر خلایق را مخاطب ساخته مى فرماید: «کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید»؟! (فَبِأَىِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

* * *

محتواى آیه بعد، در واقع نتیجه اى است از آیات قبل; زیرا مى فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، همواره نیازهاى خود را از او مى خواهند، و از او سؤال مى کنند» (یَسْئَلُهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

چرا چنین نباشد؟ در حالى که همه، فانى اند و او باقى است، نه تنها در پایان جهان، همه کائنات، جز ذات پاک پروردگار راه فنا مى پویند که، الآن نیز همه در برابر او فانى هستند، و بقائشان بسته به بقاء او و مشیت او است، و اگر لحظه اى نظر لطفش را از کائنات برگیرد فرو ریزند قالبها!

با این حال، مگر کسى جز او هست که اهل آسمانها و زمین از وى تقاضا کنند؟!

تعبیر به «یَسْئَلُهُ» به صورت «فعل مضارع»، دلیل بر این است که، این سؤال و تقاضا دائمى است، و همگى به زبان حال از آن مبدأ فیاض، دائماً فیض مى طلبند، هستى مى خواهند، و حوائج خود را تمنا مى کنند، و این اقتضاى ذات موجود ممکن است که نه تنها در «حدوث»، بلکه در «بقاء» نیز وابسته و متکى به واجب الوجودند.

سپس مى افزاید: «هر روز خداوند در شأن و کارى است» (کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَأْن).

آرى، خلقت او دائم و مستمر است، و پاسخگوئى او به نیازهاى سائلان و نیازمندان نیز چنین است، و هر روز طرح تازه اى ابداع مى کند.

یک روز اقوامى را قدرت مى دهد، روز دیگرى آنها را بر خاک سیاه مى نشاند، یک روز سلامت و جوانى مى بخشد، روز دیگر ضعف و ناتوانى مى دهد، یک روز غم و اندوه را از دل مى زداید، روز دیگر مایه اندوهى مى آفریند، خلاصه هر روز، طبق حکمت و نظام احسن، پدیده تازه و خلق و حادثه جدیدى دارد.

توجه به این حقیقت، از یکسو، نیاز مستمر ما را به ذات پاک او روشن مى کند، و از سوى دیگر، پرده هاى یأس و نومیدى را از دل کنار مى زند.

و از سوى سوم، غرور و غفلت را در هم مى شکند.

آرى، او هر روز در شأن و کارى است.

گرچه مفسران، هر کدام گوشه اى از این معنى گسترده را به عنوان تفسیر آیه ذکر کرده اند:

بعضى، تنها آمرزش گناهان، و بر طرف ساختن اندوهها، و تعالى و سقوط اقوام را.

بعضى، تنها مسأله آفرینش، رزق، حیات، مرگ، عزت، و ذلت را.

و بعضى دیگر، تنها مسأله آفرینش و مرگ انسانها را عنوان نموده، و گفته اند: خداوند در هر روز، سه لشکر دارد: لشکرى از اصلاب پدران به ارحام مادران منتقل مى شوند، و لشکرى از رحم مادران به عالم دنیا گام مى نهند، و لشکرى از این دنیا روانه قبر مى شوند.

ولى، همان گونه که گفتیم، آیه مفهوم گسترده اى دارد که هرگونه آفرینش تازه و خلقت جدید و دگرگونى و تحول را در این جهان در بر مى گیرد.

در روایتى از امیر مؤمنان «على»(علیه السلام) مى خوانیم: که در یکى از خطبه هایش فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لایَمُوتُ وَ لاتَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْم فِی شَأْن مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیع لَمْ یَکُنِ : «حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که هرگز نمى میرد، و شگفتیهاى خلقتش پایان نمى گیرد; چرا که هر روز در شأن و کارى است، و موضوع تازه اى مى آفریند که هرگز نبوده».(3)

و در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: در تفسیر این آیه فرمود: مِنْ شَأْنِهِ أَنْ یَغْفِرَ ذَنْباً، وَ یُفَرَّجَ کَرَباً وَ یَرْفَعَ قَوْماً، وَ یَضَعَ آخَرِینَ: «از کارهاى او این است که گناهى را مى بخشد، ناراحتى و رنجى را برطرف مى سازد، گروهى را بالا مى برد، و گروه دیگرى را پائین مى آورد».(4)

این نکته نیز، لازم به یادآورى است که، «یوم» در اینجا به معنى روز در مقابل شب نیست، بلکه هم دورانهاى طولانى را شامل مى شود، و هم ساعات و لحظات را، و مفهومش این است که: خداوند متعال هر زمان در شأن و کارى است.

بعضى نیز، شأن نزولى براى آیه ذکر کرده اند که، این آیه ردّ بر گفتار یهود است که معتقد بودند: خداوند روز «شنبه» همه کارها را تعطیل مى کند! و هیچ حکم و فرمانى نمى دهد!!(5) قرآن مى گوید: برنامه آفرینش و تدبیر او، لحظه اى تعطیل بردار نیست.

* * *

و باز به دنبال این نعمت مستمر، و پاسخگوئى به نیازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمین، تکرار مى کند: «کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید»؟! (فَبِأَىِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

* * *

نکته ها:

1 ـ حقیقت «فنا» چیست؟

این که در آیات فوق خواندیم همه کس، جز خدا فانى مى شود، به معنى نابودى مطلق نیست، به این معنى که حتى روح انسان نیز نابود مى شود، و یا خاکهاى حاصل از جسم او معدوم مى گردد; چرا که آیات قرآن تصریح به وجود «برزخ» تا روز رستاخیز مى کند،(6) و از سوى دیگر، بارها مى گوید که: مردگان در قیامت از قبرها برمى خیزند.(7)

و استخوانهاى پوسیده و «عظم رمیم» به فرمان خدا، لباس حیات در تن مى پوشند.(8)

و اینها همه، گواه براى این است که فنا در این آیه و آیات مشابه به معنى به هم ریختن نظام جسم و جان، و قطع پیوندها، و بر هم خوردن نظم عالم خلقت

و جانشین شدن عالم دیگرى به جاى آن است.

* * *

2 ـ هر روز پدیده تازه اى مى آفریند

گفتیم آیه «کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَأْن»، هم امیدآفرین است، هم غرورشکن، و هم نشانه دوام خلقت و استمرار آفرینش، به همین دلیل، گاهى پیشوایان اسلام براى امید بخشیدن به افراد، مخصوصاً روى این آیه تکیه مى کردند، چنان که در داستان تبعیدِ دردناک «ابوذر» به «ربذه» مى خوانیم: «على»(علیه السلام) با جمله هاى بسیار گیرا و پر معنى به هنگام بدرقه او به او دلدارى داد، سپس «امام حسن»(علیه السلام) فرزند رشید امیر مؤمنان(علیه السلام) او را به عنوان «عمو» خطاب کرد و جمله هاى دیگرى افزود، بعد از او سالار شهیدان «امام حسین»(علیه السلام) زبان به سخن گشود و فرمود:

یا عَمّاهُ! إِنَّ اللّهَ تَعالى قادِرٌ أَنْ یُغَیِّرَ ما قَدْتَرى، اللّهُ کُلَّ یَوْم هُوَ فِی شَأْن، وَ قَدْ مَنَعَکَ الْقَوْمُ دُنْیاهُمْ وَ مَنَعْتَهُمْ دِینَکَ... فَاسْأَلِ اللّهَ الصَّبْرَ وَ النَّصْرَ...: «اى عمو! خداوند متعال قادر است این شرائط را دگرگون سازد، و او هر روز در شأن و کار تازه اى است، آنها تو را مزاحم دنیاى خود دیدند و تو را بازداشتند، و تو آنها را مزاحم دین خود دیدى و از آن بازداشتى... از خدا شکیبائى و پیروزى بطلب».(9)

و نیز مى خوانیم هنگامى که «امام حسین»(علیه السلام) به سوى «کربلا» مى آمد وقتى به منزلگاه «صفاح» رسید، «فرزدق شاعر» حضرت را ملاقات کرد، امام(علیه السلام)فرمود: بَیِّنْ لِی خَبَرَ النّاسِ خَلْفَکَ: «بگو ببینم مردم پشت سرت چگونه بودند» (اشاره به مردم عراق است) عرض کرد: الخَبِیْرَ سَأَلْتَ، قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ، وَ سُیُوفُهُمْ مَعَ بَنِى أُمَیَّهِ! وَ الْقَضاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ اللّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ: «از شخص آگاهى سؤال کردى، بدان دلهاى مردم با تو است، اما شمشیرهایشان با بنى امیه است! اما فرمان الهى از آسمان نازل مى شود، و خداوند هر چه را صلاح بداند، و اراده کند، انجام مى دهد».

«امام حسین»(علیه السلام) فرمود: صَدَقْتَ لِلّهِ الاَمْرُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ، وَ کُلَّ یَوْم رَبُّنا فِی شَأْن: «راست گفتى، خدا هر چه را اراده کند انجام مى دهد، و پروردگار ما هر روز در شأن و کارى است».(10)

اینها همه نشان مى دهد، این آیه، آیه اى است امیدبخش براى مؤمنان.

جالب این که، مى گویند: یکى از امراء، از وزیر خود از تفسیر این آیه سؤال کرد، اما او اظهار بى اطلاعى نمود و تا فرداى آن روز مهلت خواست.

هنگامى که محزون و غمناک به منزل آمد، غلام سیاه (با معرفتى) داشت سؤال کرد: چه خبر است؟ ماجرا را گفت، غلام اظهار داشت به سراغ امیر برو، اگر مایل باشد، من تفسیر آیه را براى او بازگو مى کنم، امیر او را خواست و از وى سؤال کرد، در پاسخ گفت:

اى امیر! شَأْنُهُ أَنْ یُولِجَ اللَّیْلَ فِى النَّهارِ، وَ یُولِجَ النَّهارَ فِى اللَّیْلِ، وَ یُخْرِجَ الحَىَّ مِنَ المَیِّتِ، وَ یُخْرِجَ المَیِّتَ مِنَ الحَىِّ، وَ یُشْفِىَ سَقِیْماً وَ یُسْقِمَ سَلِیْماً، وَ یَبْتَلِی مُعافاً، وَ یُعافِىَ مُبْتَلىً، وَ یُعِزَّ ذَلِیلاً، وَ یذِلَّ عَزِیزاً، وَ یُفْقِرَ غَنِیّاً وَ یُغْنِىَ فَقِیْراً: «شأن خداوند این است که شب و روز را یکى بعد از دیگرى مى آورد، و مى برد، از دل مرده زنده خارج مى کند، و از زنده مرده، بیمارى را شفا مى دهد، و سالمى را بیمار مى کند، تندرستى را مبتلا مى سازد، و مبتلائى را عافیت مى بخشد، ذلیلى را عزت مى دهد، و عزیزى را ذلیل مى کند، ثروتمندى را فقیر مى سازد و فقیرى را غنى مى کند»!

امیر گفت: فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَجَ اللّهُ عَنْکَ: «مشکلى را براى من گشودى، خداوند مشکلت را بگشاید» و بعد او را اکرام کرد و انعام داد.(11)

* * *

3 ـ حرکت جوهرى

بعضى از طرفداران «حرکت جوهرى» به آیاتى از قرآن استدلال کرده و یا لااقل آن را اشاره اى بر مقصود خود مى دانند، از جمله همین آیه «کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَأْن» است.

توضیح این که: قدماى فلاسفه معتقد بودند، حرکت تنها در چهار مقوله عرضیه امکان پذیر است (مقوله هاى «این»، «کم»، «کیف» و «وضع») و به تعبیر ساده تر، ممکن است یک جسم از نظر مکان تغییر محل دهد، و یا نمو کرده بر کمیتش افزوده شود، و یا فى المثل رنگ و بو و طعم آن (همچون یک سیب بر درخت) تغییر یابد، و یا در جاى خود و به دور خویش بگردد (مانند حرکت وضعى زمین)، ولى معتقد بودند هرگز در جوهر و ذات جسم حرکت امکان پذیر نیست; چرا که در هر حرکتى باید ذات متحرک ثابت باشد، و عوارض آن دگرگون شود، و گرنه، حرکت، مفهومى نخواهد داشت.

ولى فلاسفه متأخرین این نظریه را رد کردند و معتقد به حرکت جوهرى شده، گفتند: اساس حرکت در ذات و جوهر است که، آثار آن در عوارض ظاهر مى شود.

نخستین کسى که این نظر را به صورت مشروح و مستدل عرضه کرد «ملاصدراى شیرازى» بود، او گفت: تمام ذرات کائنات و جهان ماده یکپارچه حرکت است، و یا به تعبیر دیگر، ماده اجسام، وجودى است سیّال، که دائماً ذاتش دگرگون مى شود، و هر لحظه وجود تازه اى است که با وجود قبل فرق دارد، اما چون این دگرگونیها با هم اتصال دارد یک شىء محسوب مى شود، بنابراین، ما هر لحظه وجود تازه اى هستیم، اما این وجودات متصل و مستمر است، و صورت واحدى دارد، یا به تعبیر دیگر: ماده داراى چهار بُعد است: طول، عرض، عمق و بعد دیگرى که نامش را «زمان» مى گذاریم، و این زمان چیزى جز مقدار حرکت در جوهر نیست (دقت کنید).

اشتباه نشود، حرکت جوهرى ارتباطى با مسأله حرکت درون اتمها ندارد; چرا که حرکت اتمها حرکتى است در مکان و این حرکتى است در عوارض.

حرکت جوهرى، مفهوم بسیار عمیقترى دارد که، ذات و هویت جسم را شامل مى شود، و عجب این که، در اینجا متحرک عین حرکت مى شود، و اشیاء دالانى مى شوند براى خودشان! (دقت کنید).

آنها براى اثبات این مقصد، دلائل متعددى دارند که، اینجا جاى شرح آن نیست، ولى بد نیست، به نتیجه این عقیده فلسفى اشاره کنیم، نتیجه اش این است که: ما مسأله خداشناسى را از هر زمان روشنتر درک کنیم; چرا که خلقت و آفرینش تنها در آغاز دنیا نبوده، بلکه هر ساعت و هر لحظه اى آغازى است، و دائماً خداوند دست در کار خلقت و آفرینش جدیدى است، و دائماً ما وابسته او، و مستفیض از فیض ذات او هستیم، «وَ کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَأْن» را نیز به این معنى تفسیر کرده اند، البته مانعى ندارد که آن هم جزئى از مفهوم گسترده آیه باشد.

* * *

 


1 ـ قصص، آیه 88.

2 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 27، صفحه 95.

3 ـ «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 141 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 193.

4 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ این حدیث در «روح المعانى» از «صحیح بخارى» نیز نقل شده است.

5 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 202.

6 ـ مؤمنون، آیه 100.

7 ـ یس، آیه 51.

8 ـ یس، آیه 79.

9 ـ «الغدیر»، جلد 8، صفحه 301.

10 ـ «کامل ابن اثیر»، جلد 4، صفحه 40.

11 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6337.

آخرین ویرایش در سه شنبه, 11 آبان 1395 ساعت 13:32

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری