• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

به مناسبت ایّام فاطمیه،آیت الله العظمی

دریافت فایل صوتی

حجم: 8.40 MB

زمان: 35 دقیقه

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه محمد(ص)،استاد مفسردکتر محمدعلی

دشمنی دشمنان با پیامبران الهی، آیت الله العظمی

دریافت فایل

حجم: 10 MB

زمان: 40 دقیقه

بیشتر...

خطبه صد و هفتاد و شش، بخش دهم

 

أَلاَ وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلاَثَةٌ: فَظُلْمٌ

بیشتر...

آثار اخلاق و نتيجه آن در قيامت ، آیت الله جوادی

دریافت فایل

حجم: 4 MB 

زمان: 34 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
49461
48621
147354739
اوقات شرعی

هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد

 شرح آیات 83 تا 87 سوره مبارکه واقعه

83فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ

84وَ أَنْتُمْ حِینَئِذ تَنْظُرُونَ

85وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لاتُبْصِرُونَ

86فَلَوْلا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ

87تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ

 

ترجمه:

83 ـ پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد (توانائى بازگرداندن آن را ندارید)؟!

84 ـ و شما در این حال نظاره مى کنید (و کارى از دستتان ساخته نیست).

85 ـ و ما از شما به او نزدیکتریم ولى نمى بینید!

86 ـ اگر هرگز (در برابر اعمالتان) جزا داده نمى شوید.

87 ـ پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مى گوئید!

تفسیر:

هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد

از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى برد، لحظه احتضار و پایان عمر است، در آن لحظه که کار از کار گذشته، اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مى کنند، مى بینند همچون شمعى ـ که عمرش پایان گرفته ـ آهسته آهسته خاموش مى شود، با زندگى وداع مى گوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.

آرى، ضعف و ناتوانى کامل انسان، در این لحظات حساس آشکار مى شود، نه تنها در زمانهاى گذشته که، امروز با تمام تجهیزات فنى و پزشکى، و حضور تمام وسائل درمانى، این ضعف و زبونى به هنگام احتضار، درست همانند گذشته، مشهود و آشکار است.

قرآن مجید، در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مى گوید: «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد، توانائى بازگرداندن آن را ندارید»؟! (فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).(1)

* * *

«و شما در این حال نظاره مى کنید و کارى از دستتان ساخته نیست» (وَ أَنْتُمْ حِینَئِذ تَنْظُرُونَ).

مخاطب در اینجا اطرافیان محتضرند، چرا که از یکسو، حال او را نظاره مى کنند، و از سوى دیگر، ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى نمایند، و از سوى سوم، توانائى خدا بر همه چیز را، و بودن مرگ و حیات در دست او، و نیز مى دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.(2)

* * *

بعد از آن مى افزاید: «در حالى که ما از شما به او نزدیکتریم، و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى باشند ولى شما نمى بینید» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لاتُبْصِرُونَ).

ما به خوبى مى دانیم در باطن جان محتضر، چه مى گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپا است؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادر کرده ایم، شما تنها ظواهر حال او را مى بینید، و از چگونگى انتقال او از این سرا به سراى دیگر، و طوفانهاى سختى که در این لحظه برپا است، بى خبرید.

بنابراین، منظور از این آیه، نزدیکى خداوند به شخص محتضر است، هر چند بعضى احتمال داده اند: منظور نزدیکى فرشتگان قبض ارواح مى باشد، ولى، تفسیر اول با ظاهر آیه هماهنگ تر است.

به هر حال، نه تنها در این موقع، بلکه در همه حال، خداوند از همه کس به ما نزدیکتر است، حتى او نزدیکتر از ما به ما است، هر چند ما بر اثر ناآگاهى از او دوریم، ولى ظهور و بروز این معنى در لحظه جان دادن از هر موقع، واضحتر است.

* * *

آنگاه براى تأکید بیشتر، و روشن ساختن همین حقیقت، مى افزاید: «اگر شما هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شوید...» (فَلَوْلا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ).

* * *

«پس او را بازگردانید، اگر راست مى گوئید» (تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

این ضعف و ناتوانى شما، دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات، دیگرى است، و پاداش و جزاء در دست او است، و او است که مى میراند و زنده مى کند.

«مَدِینین» جمع «مدین» از ماده «دین» به معنى «جزاء» است، و بعضى آن را به معنى «مربوبین» تفسیر کرده اند، یعنى اگر شما تحت ربوبیت دیگرى قرار

ندارید، و مالک امر خویش هستید او را بازگردانید، این خود دلیل بر این است که، تحت حکومت دیگرى قرار دارید.

* * *

 
نکته ها:

1 ـ لحظه ناتوانى جبّاران!

در حقیقت هدف از این آیات، بیان قدرت خداوند بر مسأله مرگ و حیات است، تا از آن پلى به مسأله معاد زده شود، و انتخاب لحظه احتضار و مرگ در اینجا، به خاطر ظهور ضعف و ناتوانى کامل انسان، در این هنگام است با تمام قدرتى که براى خود فکر مى کند.

بد نیست در اینجا به حالات بعضى از جباران که در اوج قدرت، لحظه مرگشان فرا رسید، توجه کنیم، تا عمق معنى این آیات، روشنتر گردد.

«مسعودى» در «مروج الذهب» در حالات «مأمون» و جنگ او با سپاه «روم» داستانى آورده است که، خلاصه اش چنین است: او هنگامى که از میدان جنگ باز مى گشت، به چشمه «بدیدون»، در منطقه «قشیره» رسید، براى استراحت در آنجا فرود آمد، صفا و سردى و درخشندگى آبِ چشمه، او را در شگفتى فرو برد، و همچنین سرسبزى، طراوت و خرمى آن منطقه، دستور داد چوبهائى از درختان قطع کنند و همچون پلى روى چشمه بزنند، و سقفى از چوب و برگ درختان، بالاى آن آماده سازند، در آنجا استراحت کرد در حالى که آب از زیر پاى او رد مى شد، صافى آب به قدرى بود که، درهمى در درون آب افکند و از قعر آب نقش روى آن خوانده مى شد!، و به قدرى سرد بود که، هیچ کس نمى توانست دست خود را در آب فرو برد.

در این هنگام، ماهى نسبتاً بزرگى به اندازه یک ذراع ظاهر گشت، گوئى یکپارچه نقره بود، «مأمون» گفت: هر کس آن را بگیرد، شمشیرى به او جایزه مى دهم ، بعضى از خدمتکاران پیشدستى کردند، و آن را گرفتند، هنگامى که نزدیک مأمون آوردند ماهى تکانى خورد، از دست خدمتکار او بیرون پرید، مانند قطعه سنگى در آب افتاد و مختصر آبى بر سینه، گلو و شانه هاى مأمون پاشید، به طورى که لباسش تر شد، خدمتکار بار دیگر پائین رفت، و ماهى را گرفت، و در مقابل مأمون در دستمالى گذارد، در حالى که تکان مى خورد، مأمون گفت: الآن باید آن را سرخ و آماده کنید.

اما ناگهان، لرزه اى بر اندام او افتاد به طورى که قادر بر حرکت نبود، او را با لحافهاى متعدد پوشاندند، اما باز مى لرزید، و فریاد مى کشید: «سرما، سرما»!براى او آتش افروختند، باز فریادش از سرما بلند بود، ماهى را سرخ کرده براى او آوردند ، اما او حتى قادر نبود از آن بچشد، هنگامى که حالش سختتر شد، از «بختیشوع» و «ابن ماسویه» (که هر دو از اطباء دربار مأمون بودند) درخواست کمک کرد، در حالى که در سکرات مرگ بود، «بختیشوع» یک دست او را گرفت و «ابن ماسویه» دست دیگرش را، دیدند نبض او کاملاً از اعتدال خارج شده، و خبر از فنا، نابودى و از هم پاشیدگى نظام جسمانى او مى دهد، در این حال، عرق مخصوصى از بدن او تراوش مى کرد که لزج و چسبنده مانند روغن بود! و این دو طبیب در حال او فرو ماندند و اعتراف کردند: چنین چیزى را در کتب طبى، هرگز نخوانده اند، ولى هر چه هست دلیل بر نزدیک شدن مرگ او است.

حال «مأمون» سخت تر شد، گفت: مرا به نقطه بلندى ببرید که مشرف بر لشکرم باشد، تا وضع آنها را بررسى کنم، در این هنگام شب فرا رسید، هنگامى که از آن نقطه، به خیمه ها و لشکر خود و آتشهاى بسیار زیادى که برافروخته بودند، نگاه کرد گفت: یا مَنْ لایَزُولُ مُلْکُهُ إِرْحَمْ مَنْ قَدْ زالَ مُلْکُهُ: «اى خدائى که هرگز حکومتت زوال نمى پذیرد، به کسى رحم کن که حکومتش رو به زوال است»، بعد او را به بسترش آوردند، کسى را کنار او نشاندند که، شهادتین بر زبانش بگذارد، و چون گوشش سنگین شده بود، آن مرد صدایش را بلند کرد، «ابن ماسویه» گفت: فریاد نزن، به خدا سوگند او در این لحظه فرقى بین «خدا» و «مانى» نمى گذارد!.

«مأمون» چشمش را باز کرد، چنان حدقه ها از هم باز و سرخ شده بود که سابقه نداشت، مى خواست با دستش بر «ابن ماسویه» بکوبد، اما نتوانست، مى خواست سخن تندى بگوید، اما قدرت نداشت، در همان ساعت جان سپرد.(3)

ممکن است بیمارى او سابقه قبلى داشته، و یا به گفته بعضى از مورخان، هر کسى از آب آن چشمه مى نوشید بیمار مى شد، و یا ماهى، نوعى ترشّحات مسموم داشته، هر چه بود، حکومت و قدرتى با آن عظمت، در لحظاتى چند فرو ریخت، و قهرمان میدانهاى بزرگ نبرد، در برابر مرگ زانو زد.

هیچ کس در آن لحظه توانائى نداشت قدمى براى او بردارد، یا لااقل او را به منزل اصلیش برساند، و تاریخ از این داستانهاى عبرت انگیز بسیار به خاطر دارد.

* * *

 

2 ـ آیا جان دادن تدریجى است؟

تعبیر «جان به گلو رسیدن» که در آیات فوق بود «فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» کنایه از واپسین لحظه هاى زندگى است، و شاید منشأ آن این است که، غالب اعضاى پیکر، مانند دستها و پاها به هنگام مرگ، قبل از سایر اعضاء، از کار مى افتد، و گلوگاه از آخرین اعضائى است که از کار خواهد افتاد.

در آیه 26 سوره «قیامت» نیز مى خوانیم: کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِى: «کافران ایمان نمى آورند تا زمانى که روح به ترقوه آنها برسد» («ترقوه» استخوانهائى است که اطراف حلق را فرا گرفته است).

* * *

 

 


1 ـ آیه محذوفى دارد که از آیات بعد استفاده مى شود و در تقدیر چنین است: «فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ لاتَرْجِعُونَها وَ لاتَمْلِکُونَ شَیْئا» (مؤنث بودن فعل در اینجا به خاطر آن است که به «نفس» باز مى گردد).

2 ـ این که بعضى احتمال داده اند مخاطب در اینجا شخص محتضر است، بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا آیه بعد به خوبى روشن مى سازد که مخاطب اطرافیان او هستند.

3 ـ «مروج الذهب»، مطابق نقل «سفینة البحار»، جلد 1، صفحه 44.

آخرین ویرایش در پنج شنبه, 15 مهر 1395 ساعت 14:22

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری